در باغی بود که هر چه آن را بیشتر طی میکرد، برای رسیدن به انتهای آن نا امیدتر میشد. باید از زبان خود او شنید: زیباییهایی در آن مدّت دیدم که تاکنون مانند آن را به یاد ندارم. عجیبتر از همه همنشینیام با افرادی بود که تاکنون اسمشان را در کتابها دیده بودم: سلمان، مقداد، ابوذر و... بودن با آنها لذت بیشتری برایم داشت تا زیباییهایی که اطرافم را کاملاً فرا گرفته بود.