میراث مکتوب - از دهۀ 1980 میلادی به بعد، پژوهش دربارۀ استعارههای مفهومی به یک حوزۀ مطالعۀ کانونی در زبانشناسی شناختی تبدیل شده است. چگونگی اهمیت یافتن حوزۀ مطالعۀ استعاره مفهومی میتواند گزینهای برای آغاز این نوشته باشد. گیرارتز و کویکنز معتقدند زبانشناسی شناختی به دانشی که به وسیلۀ زبان بازنمود مییابد توجه دارد. استعارههای مفهومی حوزۀ مناسبی برای بررسی بازنمود فرایندهای ذهنی در زباناند و به همین سبب از این جایگاه مهم در زبانشناسی قرن بیستویکم برخوردار شدهاند.
استعارۀ مفهومی بیتردید تنها موضوع و الزاماً مهمترین موضوع پژوهش در زبانشناسی شناختی نیست، ولی شاید بتوان گفت به سبب سامانیافتگی چارچوب تحلیل، مشهورترین موضوعی است که عموماٌ زبانشناسی شناختی را با آن میشناسند. امروزه در دنیا پژوهش دربارۀ استعارههای مفهومی به یک تخصص تبدیل شده است و زبانشناسانی را میتوان برشمرد که عمدۀ آثارشان به پژوهش در حوزۀ استعارههای مفهومی اختصاص دارد. استعارۀ مفهومی یک پدیدۀ چندبعدی است که موجب شده پژوهشگرانی با تخصصهای گوناگون به آن بپردازند. استعارۀ مفهومی در زبان خودکار، ادبیات، رشد و فراگیری زبان کودک، عصبشناسی، نشانهشناسی، دینپژوهی، مطالعات ترجمه، مطالعۀ فرهنگ، رسانه و حوزههای دیگر، موضوع پژوهش بهشمار میآید. گاهی نیز استعارههای مفهومی، خود موضوع پژوهش نیستند ولی بهمثابۀ ابزار، در حوزههای دیگری چون سبکشناسی، جامعهشناسی، روانشناسی و واژگاننگاری به کار گرفته میشوند.